باغ موزه دفاع مقدس بلوک های R, P, N

  • برچسب ها:

وارنا

  • برچسب ها:

موزه مردم شناسی و تاریخ آمل

  • برچسب ها:

موزه دانش چاندیگار

دهه ی پنجاه میلادی؛ موزه دانش چاندیگار. دیالوگی پیرامون طرح ریزی شهری با آرمان های مدنی مدرنیته؛ شهرسازی و معماری دوران جدید، پدیدار شدن تکنولوژی و بسیاری از نمی شود ها که دیگر ممکن شده بود.

موزه ی دانش، بنای ساخته نشده ی لوکوربوزیه ودلیل عملی نشدن طرح ،مرگ نابهنگام لوکوربوزیه به سال ۱۹۶۵.

آگاهی مفهومی که با توجه به آنچه رخ داده از دو دید باید بدان نگاه کرد؛ از یک سو معنایی همزمان با مدرنیته در زمان پیدایش چندیگار و از سویی دیگر اتفاقی قرن ۲۱ امی که ناخوداگاه جمعی زمین از پیدایش، این گونه بدان لغت می نگرد.

مدرنیته آگاهی را به موازات دانستن می پنداشت؛ حرکت رو به جلوی علم و تکنولوژی با سرعتی که تا آن زمان سابقه نداشت، دنیایی که هنوز با پارادایم های علم کلاسیک کار می کرد اما شدنی بودن نشدنی ها را جلوی چشمانش می دید. نشدنی هایی که باور کرده بود از توانایی وی خارج اند. جنبشی که می پنداشت آخرین و بهترین راه و درست ترین نگرش برای بشریت است. فراروایتی فراتر از زمان.

شهر چندیگار بر پایه ی این نگرش بنا شد. شهری که چندان موفق نبود، دنیای بدور از مقیاس انسانی، بدور از زمینه گرایی و بسیاری “به دور از” های دیگر به زعم هر بیننده ای.

آگاهی از نگاه قرن ۲۱ -که شاید نتوان لزوما گفت “پست مدرن” اما از نگاهی “بعد از مدرن” که زمینه و بستر برایش دیگر رنگ پیدا کرده- دانستن این مهم است که فراروایت ها تنها می اندیشند که می دانند و آگاهی دیگر “دانستن ندانستن” است؛ اینکه افراد بشر بپذیرند که لزوما آنچه می دانند همه ی حقیقت نیست، تنها سهم آنهاست از آگاهی، به آن مقدار که در ظرف زمان محدودشان می گنجد. اینکه لوکوربوزیه زمانی بیشتر برای آگاهی بیشتر و برای تمام کردن بنای موزه نداشت.

و آگاهی از نگاه بستر و زمینه ی طرح، از دید ناخوداگاه جمعی هندوها، فرصتی محدود است که طی زندگی های متوالی به آن ها داده می شود، فرصت هایی برای دانستن.

ایده ی اصلی طرح به نمایش و به بیانی بهتر به تجربه در آوردن این فرصت محدود برای دانستن است؛ اینکه کاربر تجربه کند که تنها راجع به آنچه در ظرفش می گنجد آگاهی دارد و اینکه بیابد که نمی داند.

ورودی بنا به صورت پلی که از روی خندقی گذر می کند که فرد خاطره ای از آن ندارد و نه ترجمه ای؛ و این گودال در قسمتی از مسیر موزه دوباره از نزدیک تجربه می شود.

پس از ورود فرد دو انتخاب حد فاصل مسیری که به روشنی قدم بعدی اش را می بیند با مسیری که دیواره های صلبش دید را محدود کرده است تجربه می کند.

پس از پله ی روشن انتقالی به خارج ار بنا در انتظار اوست و پس از آن پله ای او را در دیواره ی خارجی تا داخل بنا همراهی می کند، پله ای با دیواره ی صلب که جلوی دید فرد به سایت را می گیرد. پس از ورود دوباره به بنا پلی معلق او را تا سهمی دیگر از محیطی بیرون به دنبال خود می کشاند، پل سپس در پوسته ی خارجی سطحی می شود زیر پای فرد تا بار دیگر از انتهای آن وارد فضا شود و جعبه ای شیشه ای را به موازات خود و با انتخاب تجربه کند،

جعبه ای شیشه ای که گرچه رو به تنها درخت موجود در سایت است اما برای دید دچار محدودیت است و این در حالیست که دو وجه دیگر دید به بیرون بنا را دارد. از جعبه که به پل معلق باز گردد گذری را تجربه می کند که با شکست خود آکس دیدی رو به درخت موجود در سایت طرح تعریف میکند، آکس مورد ذکر راه روییست که تنها تا انتهای خود کاربر را همراهی می کند و پس از آن دیگر تنها چشم است که می تواند برود و نه فیزیک. از این کنسول که عقب بیاید امتداد پل وی را به پله ای راهنمایی می کند که تا خروج از بنا او را همراهی خواهد کرد. در طی این سناریو نقطه ای موجود است که کاربر ممکن است به جای آکس پل رو به درخت، پله هایی را رو به پایین انتخاب کند و تمام شدن فرصتش برای شناخت را تجربه کند و از بنا خارج شود، انتخاب خود اوست که مسیر شناخت را زندگی نکند، اما در حالیست که با انتخاب دیگر نیز سهم و کادر محدودی از دانستن در انتظارش بوده است. در حین خروج اما تجربه ای دیگر از دنیا که بدان دسترسی ندارد و نخواهد داشت را بالای سر خویش می یابد اما، فضا را ترک می گوید.

اما انتخابی دیگر؛موزه دانش چاندیگار پس از پل دارای دیواره های صلب کاربر از پله هایی پایین برده می شود و سپس پلی وی را می برد تا بیرون بنا، جاییکه ناگهان خویش را درون گودال سکانس ورودی می یابد و رمپ هایی در انتظار وی است تا کف بنا همراهیش کنند، طی گذر از رمپ ها شکاف هایی در جداره ی بنا تعریف شده اند که تنها می توان داخل فضا را از سکوی آن ها دید ولی از دید دیگر تنها پرتگاهی است که فیزیک با آن دسترسی ندارد. در انتها ی رمپ ها هیچ چیز در انتظار کاربر نیست مگر آنکه با نگاه به دنبال روزنی باشد به درون فضا، آنگاه انعکاسی را می یابد که از جنس درون بنا است.

به دنبال آن که برود وارد تالاری که تا به حال چند بار درون آن بوده می شود اما این بار پای که روی آیینه ی کف می گذارد انعکاسی تا بی نهایت در انتظار اوست، تصاویری از دنیای خویش که بدان دسترسی ندارد، سکانس هایی که حد فاصل واقعیت یا مجاز بودن آن ها دیگر نمی تواند تصمیم بگیرد، تصاویری تداعی گر زندگی های قبلی و بعدی هندوها، سطوحی که تصویر بودن لحظه ی اکنون را به ذهن متبادر می کند.

داخل این فضا پله ای نصب شده که از مسیر دوم جدا مانده است، پله ای که گویی چند قدم از رسیدن را ندارد.

از سالن انعکاس که خارج شود رمپ هایی طولانی برای اندیشیدن به تجربه اش وی را تا خروج از بنا می برند.

در محوطه ی بنا مجسمه هایی از نمایش حالات روحی انسان در لحظه های گونانگون زندگی قرار داده شده است، سکانس هایی از نمی دانم ها یا می دانم که نمی دانم ها. کادر هایی از تجربه ی لحظه و المان هایی برای انسان تا هرچه دوست داشت از آن برداشت کند.

  • برچسب ها:

بهسازی و بازسازی محوطه حرمین شرفین کربلا

  • برچسب ها:

شهر و مرگ

شهر و مرگ

تضاد میان فضای معنوی همچون قبرستان و ازدحام شهری و تلاش برای پیوند میان این دو از دغدغه های اصلی شهر و مرگ بوده  است که طراحان  را در پی خلق دریچه ای نو در مجاورت فعالیت های روزانه­ ی عابرین شهرقرار داده است.

آنچه به عنوان رویکرد اصلی در این طرح به آن توجه شده و در جهان بینی ژاپنی نیز مطرح است، نگرشی کل نگرانه است که همه اجزاء هستی را در پرتو کل مطلق می بیند. با چنین نگرشی، در روند طراحی قبرستان عمودی سعی برآن بوده تا تمرکز از هر قبر به مثابه یک جزء برداشته شود و مردگان پیوسته به یک کل واحد درک شوند.

ایده شهر و مرگ، نگریستن به قبر به عنوان نشانه ای از دنیای پس از مرگ است. اما نشانه ای از جنس خلا. گویی مردگان با خالی شدن جایگاهشان در این دنیا، نشانه ای خواهند شد از دنیای دیگر. جهت تداعی چنین ایده ای، از تصور پیشینیان از آسمان شب الهام گرفته شده است. که ستارگان را نه به صورت حجم بلکه منافذی در پرده گسترده آسمان می انگاشتند که نور را از فضای بی کران و نورانی آنسوی خود عبور می دهند.

در این راستا، قبرستان عمودی در زیرزمین و با کالبدی دو لایه شکل گرفته است. فضایی پر نور و لایه ای متشکل از مدول های مکعبی مملو از خاکستر در مقابل آن. این لایه بواسطه نام های مردگان که ازاحجام خالی شده اند، باریکه های نور را از لایه کشف نشدنی پسین وارد فضای داخلی می کند.این اتفاق چشم اندازی به مانند آسمان شب در دید مراجعین می گشاید و گستره ای آرام و شاعرانه در میان ازدحام شهر پدید می آورد .

با پیش زمبنه فکری کل نگر، دسترسی بازدیدکنندگان به هر قبرمحدود شده است. با ایجاد سطوح شیبدار، افراد به زیارتگاهی در مرکزی ترین نقطه فضا هدایت می شوند و قبرها را به تمامی به تماشا می نشینند.

با الهام از قبرستانهای سنتی که در آنها نام افراد زنده با تفاوتهایی در کنار مردگان دیده می شود، در اینجا نیز نام بازماندگان به صورت حک شده دیده می شود بدون آنکه نوری از آنها عبور کند. چنین چیدمانی با ایجاد بی نظمی در پوسته، بیش از پیش حس آسمان پرستاره را تداعی می کند.

با وجود قرارگرفتن قبرستان در زیر زمین، سعی بر ایجاد فضایی پر نور و سرزنده بوده است که نور به تمام قبرها بتابد و هیچ قبری در تاریکی فرو نرود. با توجه به تحلیل نمودار تابش خورشید، ضلع شمالی و قسمت هایی از ضلع شرقی و غربی قابلیت قرارگرفتن قبرها را خواهند داشت. ضلع جنوبی نیز که در سایه قرار می گیرد به نظرگاه و مسیر رفت وآمد مراجعین اختصاص یافته است؛ مسیرهایی منتهی به عبادت گاه که متناسب با ویژگی فضاهای گذر، درخت بندی شده اند. عمق قبرستان با توجه به مقدارنفوذ خورشید در ظهر بلندترین روز سال، ۴۳ متر درنظر گرفته شد که گنجایش بیش از ۴۰۰۰ قبر را ایجاد می نماید.

  • برچسب ها:

باز زنده سازی کاروانسرای مرنجاب

  • برچسب ها:

موزه آزادی

موزه آزادی، مفهومی وابسته به بشر متکثر است؛ کثرتی ناپایدار و متغیر در بعد رفتار اجتماعی و درونی ترین لایه های فکری فردی. با این حد از کثرت، می توان برداشت کرد که آزادی به عنوان مقصدی قطعی یک توهم است؛ یک اتفاق دست نیافتنی است یا به طورخوش بینانه ناپایدار و آسیب پذیر. اما حرکت در مسیر آزادی تلاشی متمادی است که در مقاطعی از تاریخ، بشر را به سطوح بالاتری از آزاد اندیشی رسانده است.

با این تفکر، ایده طرح موزه آزادی نیز تمرکز بر تجربه حرکت در مسیر آزادی است; حرکت در زمینه ای با موانع بی شمار و اهدافی مقطعی، بدون نقطه آغاز و پایان مشخص. به مانند راه رفتن در نیزاری که در هر قدم فرد در مواجهه با موانعی متعدد تلاش می کند تا راه خود را باز کند.

موزه از تعدادی ساختمان مکعبی شکل در میان انبوه متراکمی از رشته های کریستالی آویخته تشکیل شده است. فرد از هر نقطه دلخواه وارد چنین نیزاری می شود که به مثابه موانعی او را احاطه می کنند. اگرچه این موانع حضورشان درفضا غالب است، اما انعطاف نسبی آنها نفوذ را امکان پذیر می سازد. همانطور که تلاش برای آزادی، مسیری پر مشقت به نظر می آید اما زمانی که قدمی در آن برداشته می شود می توان روزنه هایی را برای پیشروی یافت.

در طول این پیمایش، فرد با درک شهودی از فضا به جایی می رسد که هرکدام از ساختمانها به نوعی یک هدف است. هر مکعب، در قالب محدود خود فضاهای منعطفی را در دو یا سه سطح داراست که علاوه بر فضاسازی اتفاقات درونی خود، چشم اندازی به مکعبی دیگر و مقصد و مضمونی دیگرایجاد می کند. رسیدن به هر مکعب حرکت را متوقف نمی کند بلکه همواره اهداف جدیدی در مسیر نمودار می شوند. طرح، پایانی برای این سیر و حرکت مشخص نمی کند گرچه امکان خروج نیز همواره پیداست.

  • برچسب ها:

باز زنده سازی مدرسه عسجدی

  • برچسب ها:

سرای باقری ها

  • برچسب ها: