معماری در میان هنرها، تمام جلوه های زمانیِ مکان را، آن طور که در فضا و در کلام تثبیت شده اند، حفظ می کند. معماری می تواند سرآغاز گفت و گو باشد. تفکیک میان دیدن فضا و فضایِ دیدن مرز باریکی دارد که نتیجه آن انسانی ترین کنشی است که می تواند زیر یک سقف رخ دهد.
هنرِ تجلی انسان در عرصههای عمومی و اهمیتش برای آغاز ارتباطات با فعالیت گروههای خرد اجتماعی مثل خانواده، گروه های دوستی و … عجین شده است. آنچه که آن را “عرصهی صمیمیت” میخوانیم و معماری در این عرصههای خرد همیشه مرکزیت داشته است.
ضرورت گفت و گو، دیدن و تجسم زیبایی چیزی همگانی است که باید در عرصههای عمومی متجلی شود، هدف تیم طراحی در پروژه ” هوک لانژ ” هم طراحی فضایی بود که ” حضور ” به آن شکل بدهد. هر گوشه را که بنگرند انعکاسی از خود یا انسانی دیگر را پیش چشم خود جاری یابند و عمق نگاه به عمق صمیمیت بینجامد.
معماری در این میان اما بی طرفانه گام برداشته است. اگر پروژه را در 5 لایه بررسی کنیم، در دو بخش داخلی آن – فضای مسقف رستوران و بخش های آماده سازی – هیچ زاویه و گوشه ای نخواهیم داشت. آینه ها و سطوح رفلکت دار در بخش های داخلی چون واسطه ای نجیب و مهربان، هر نگاهی را به جایی سوق می دهند که باید برسد. نگاه ها به گفت و گو ختم می شوند و گفت و گو ها به صمیمیت
ماهیت معماری فرم و فضا است و نور عنصر ضروری است. در بخش های بیرونی تجربه صمیمیت رنگ و بویی وابسته به آب و خاک و ساحل و دریا دارد. نور بر “درخت زندگی” می تابد و صمیمیت می تواند قابی باشد که در سایه سار آن شکل می گیرد. ساحل و تجربه حضور در بازی رنگ ها، صدای دلنشین دریا و خنکای آبی که پای عریان صمیمیت را نوازش می کند انعکاسی است از انوار انسان ، صمیمیت و دریا